۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

فاشیسم فرانسوی سوار بر امواج تروریسم اسلامی به پیش می تازد

 گویی این یک قاعده است که فاشیست های به ظاهر دشمنِ خونی، یکدیگر را از تابوت بیرون آورده حیات و نیرویی دوباره ببخشند. هیتلر و استالین را به یاد آورید که بزرگ ترین نبرد تاریخ بشریت را علیه یکدیگر _ و همزمان علیه آرمان های بشری _ سازمان دادند. از چشم تاریخ اما پنهان نمی ماند ستایش هایی را که هیتلر نثار بزرگ ترین دشمن خود می کرد. حزب نازی برخی از روش های خود در مبارزه با مخالفان برای تصرف قدرت را وامدار بلشویک ها یا دنباله روهای نابینای آنان در حزب کمونیست آلمان بود. از آن سو رهبران حزب کمونیست آلمان زمانی که هنوز برای مهار قدرت فزاینده ی نازی ها دیر نشده بود فریادهای دلسوزانه ی تروتسکی فرد شماره دو انقلاب اکتبر (اگر بتوان نام انقلاب بر آن گذاشت) را متکبرانه به ریشخند گرفتند و تلمان رهبر این حزب آن را «نظریه ی یک فاشیست سراسر ورشکسته و ضدانقلاب» خواند. آنان در دنباله روی از سیاست های استالین که همیشه موجودیت خود را در بحران و فاجعه می دید، ندا در دادند که: فرقی میان برونینگ و هیتلر نمی بینند! (تروتسکی و تراژدی، جرج استاینر) آنان البته نخستین قربانیان فاجعه هم بودند. به همراه میلیون ها انسان دیگری که در سال های بعدی راهی کوره های آدم سوزی شدند. هنگامی که پیمان «دوستی» و «عدم تجاوز» مولوتف_ریبنتروپ میان وزرای خارجه ی دو کشور امضا گردید، هر دوی استالین و هیتلر می دانستند که دارند یکدیگر را بازی می دهند. اما در واقع آنان سرنوشت بشریت را به بازی گرفتند.می توانیم از تاریخ میهن خود که برایمان مانوس تر نیز هست شاهدان فراوان بیاوریم. آیا این سخن خمینی که این جنگ برای ما نعمت است از یک بینش ژرف اهریمنی سرچشمه گرفته یا آنکه سیر حوادث هر دیکتاتور فاشیستی را به این «حقیقت» رهنمون می کند؟ برای ما از پاسخ این پرسش مهم تر صدها هزار کشته و مجروح از دو سو است که هزینه ی ضیافت خمینی و صدام شد.

فاشیست ها یکدیگر را نیرو می بخشند؛ اما چگونه؟ آنان زاده ی بحران هستند. از مصیبت های مردم تغذیه می کنند و نیرو می گیرند. آنان این مصیبت را برای یکدیگر به ارمغان می آورند. مصیبت تنها جنگ نیست. جهل هم مصیبتی است. ایدئولوژی اسلام گرایان به طور کلی و رخدادهای تروریستی پاریس یورشی آگاهانه به مدرنیته و یورش به آن دسته از دستاوردهای بشر است که ریشه در عصر روشنگری دارند و والاترین تجلی روشنگری، در فرانسه و میان «روشن فکرانی» مانند روسو، ولتر، دیدرو، دآلامبر بروز کرد. با کدام منطق ماری «لوپن» که می گوید «مردم از روشنفکران متنفرند» می خواهد از کشور روشنگری دفاع کند؟ می خواهد با «لومپنیسم» به جنگ جهل برود؟ جبهه ملی فرانسه بنا به قاعده ی اهریمنی از مصیبت داعش تغذیه کرد و جانی دوباره گرفت. توتالیتریسم و فاشیسم روایتی حماسه گونه و افتخارآمیز از تاریخی موهومی که اغلب به نادرست به «خود» نسبتش می دهند می سازند. هرچه خوبی است برای آنان بوده و هرچه بدی است از آن دیگران. تا پیش از آنکه در راس قدرت قرار بگیرند، با ترفندهای تبلیغاتی این روایات را میان هواداران خود پراکنده می کنند و جا می اندازند. هنگامی که این داستان های حماسی به عنوان حقایق در ذهن افراد بی مطالعه و ساده لوح جا افتاد، آنان را مقدمه ای قرار می دهند برای نتیجه گیری های شریرانه ای که فهم و پذیرش آن برای این ساده لوحان آسان است. چه خوب بود آن خیل عظیمی که به نمایندگان این حزب رای دادند کمی هم «تاریخ» می خواندند و نقش این نیاکان افسانه ای خود را در فجایع امروز دنبال می کردند. صد البته که عاملان کشتار صدها نفر در پاریس شایسته ی لقب تروریست هستند، اما می گوییم آن نیای افسانه ای ماری لوپن که فرمان به کشتار صدها هزار نفر را در الجرائر و آفریقا و شبه جزیره هندوچین دادند مصداق بارز تروریست بودند. آن ها که یک سده ی پیش مرزهای خاورمیانه و آفریقا را بر حسب منافع خود با دولت بریتانیا تقسیم کردند تروریست بودند. آن ها فاشیسم اسلامی را تغذیه کردند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر