۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

فمنیسم به چه معناست؟ مقدمه ای بر نظریه ی جامعه شناختی فمنیستی

                  
در ایران عموما درک درستی از «فمنیسم» وجود ندارد. رسانه های دولتی به ویژه سریال های بی محتوای صدا و سیما گاه در قالب به اصطلاح «طنز» به این عدم درک درست دامن زده اند. تصور عمومی از یک فمنیست، اغلب زنی است افاده ای که بی جهت از «مردان» نفرت دارد و در همان حال مصر است که از مردان تقلید کند. متاسفانه این درک نادرست حتی به برخی زنان روشن فکر که خود را مدافع و فعال حقوق زن می دانند نیز تا حدی سرایت کرده است و دیده می شود که برخی از آنان حالت تهاجمی نسبت به مردان به طور کلی دارند. در این یادداشت کوتاه ما می کوشیم که با یک بحث مقدماتی، اندکی این تصور نادرست را بزداییم و فمنیسم را به عنوان یک نظریه کاملا جدی با استدلال های قابل تامل معرفی نماییم.
البته بهتر است فمنیسم را نه به عوان یک نظریه، بلکه طیف طولانی از نظریات در حوزه های بسیار گسترده ی علوم اجتماعی، علوم سیاسی، روان شناسی و... در نظر بگیریم. فمنیست ها همه یک جور نمی اندیشند. چنانکه یک تفسیر ثابت از مارکسیسم یا از لیبرالیسم نداریم. با این همه باید وجوه مشترکی میان همه ی نظریاتی که تحت عنوان فمنیسم شناخته می شوند باشد. در اینجا ما می خواهیم یکی از همان وجوه مشترک را البته از بعد نظریه ی جامعه شناسی مطرح و نشان دهیم که فمنیسم به خودی خود یک نحله ی جامعه شناسی است که البته گاه با نحله های دیگر مانند مارکسیسم، فرویدیسم و... در هم می آمیزد.
هر انسانی از یک «ساختمان ذهنی» به تعبیر "پیر بوردیو" جامعه شناس فرانسوی برخوردار است. ساختمان ذهنی چیست؟ انسان از بدو زاده شدن در مواجهه ی با محیط پیرامونی قرار دارد و از آن متاثر می شود. این محیط شامل رفتار انسان های دیگر به ویژه مادر و پدر و نیز محیط اجتماعی با او نیز می شود. البته این مواجهه یک سویه نیست و خود فرد انسانی نیز فعالانه در این کنش مشارکت می کند و بر آن تاثیر می گذارد که این اثرگذاری پاسخ متناسب محیط را به دنبال دارد و این چرخه ی متقابل کنش محیط_واکنش(فعالانه) فرد_کنش دوباره ی محیط به طور پیوسته تکرار می شود. گفتنی است که در اصطلاح به چنین چرخه هایی «دیالکتیک» گفته می شود و می توان اینگونه نتیجه گرفت که ساختمان ذهنی انسان در یک فرایند دیالکتیکی با محیط تکوین می یابد. برای آنکه مفهوم ساختمان ذهنی بهتر جا بیفتد یک مثال می زنیم. فرض کنید که فردی برای سال ها از زمان زاده شدن خود از روستای دور افتاده ی خود خارج نشده است. اگر دست روزگار ناگهان آن فرد را از محیط بسته ی روستای جدا افتاده ی خود به درآورده و به میان یک کلانشهر بزرگی پرتاب کند، طبیعی است که دست کم تا ماه ها فرد مورد بحث نمی تواند خیلی از هنجارها و واقعیت های روزمره ی شهر را درک کند و رفتاری «غیرطبیعی» (غیرطبیعی از منظر سکنه ی شهر) از خود بروز خواهد داد. چنین رویدادی به کرات دست مایه ی  ساخت فیلم های سینمایی و سریال های گوناگون شده است (برای نمونه برنامه های «صمد» در پیش از انقلاب یا «شب های برره» پس از انقلاب). در اینجا می توان گفت که «ساختمان ذهنی» فرد روستایی یا شهری متناسب با محیط زندگی خود شکل گرفته است و زمان نسبتا طولانی نیاز است که این ساختمان ذهنی با محیط جدید آشنا شود و با توجه به مبحث دیالکتیک در اینجا می توان گفت این موضوع که آن فرد روستایی تا چه حد و طی چه مدت بتواند ساختمان ذهنی خود را با محیط جدید آشنا سازد بستگی به خود آن فرد و توانایی های او نیز دارد.
ساختمان زندگی تنها از محل زندگی متاثر نمی شود. به عنوان مثال هنگامی که مارکس می گوید این آگاهی انسان نیست که وجود او را می سازد، بلکه وجود اجتماعی او هست که آگاهی انسان را می سازد؛ در واقع می خواهد تاثیر طبقه ی اجتماعی و این واقعیت را که بسته به اینکه فرد عضوی از طبقه ی فرودست جامعه باشد و یا طبقه ی مرفه و یا طبقه ی متوسط، جهان بینی او از جمله قضاوت های ارزشی و هنجاری تفاوت خواهد کرد، نشان دهد. به تعبیر کنونی ما یعنی طبقه ی اجتماعی بر ساختمان ذهنی تاثیر می گذارد. زیگموند فروید نقش بسیار زیادی برای تجربیات دوران کودکی و به ویژه دوران «اُدیپ» در شکل دهی به «ضمیر ناخودآگاه» فرد قائل است.
حال با کمک این مقدمات می خواهیم جنبه ای از نظریه ی جامعه شناختی فمنیستی را توضیح دهیم. فمنیست ها معتقدند که آن تجربیات اجتماعی که ساختمان ذهنی انسان را تکوین می بخشد از متغیر جنسیت متاثر است. به عبارت دیگر آن چیزهایی را که یک نوزاد دختر در طول زندگی خود تجربه می کند، تفاوت های زیادی با تجربیات یک نوزاد پسر در آینده دارد. در اینجا توجه به این نکته که البته به صورت تلویحی به آن اشاره شد، ضرورت دارد که فرد با همان ساختمان ذهنی خود با محیط (یا باز به تعبیر بوردیو «زمینه») روبه رو می شود. فرد با ساختمان ذهنی خود جهان را درک می کند. با ساختمان ذهنی خود از آثار هنری لذت می برد، جملات را تفسیر می کند، کتاب می خواند، احساس می کند و... . فمنیست ها معتقدند جامعه شناسی از زمان پیدایش خود تا دست کم یک قرن توجه چندانی به تجربیات متفاوت زنان از مردان نداشت. تمام جامعه شناسان برجسته مرد بودند و طبیعتا از همان نقطه نظر مردانه ی خود سعی در شناخت جامعه داشتند. جامعه شناسان فمنیست می خواهند این خلا را پر کنند و به مثابه یک زن نیز به جامعه بنگرند تا بتوانند تجربیات زنان را در مسائل مختلف جامعه بهتر درک کنند و راه حل های مناسب تری برای آن بیابند. البته این موضوع تنها به جامعه شناسی محدود نمی شود و تمام رشته های دیگر مربوط به انسان و تجربیات او را در بر می گیرد. بنابراین یکی از دلایل مهمی که فعالین حقوق زنان خواهان مشارکت بیشتر زنان در مسائل اجتماعی هستند در کنار بحث ماهوی حقوق برابر زن و مرد، همین نگاه کردن به مسائل از دریچه ی تجربیات یک زن هست. یک مسئول زن بهتر می تواند به مشکلات زنان در جامعه واقف شود و اگر قدرت اجرایی داشته باشد می تواند راه حل های خود را به مرحله ی اجرا بگذارد. و در پایان اینکه فمنیست ها به دنبال یک درک ژرف تر، کامل تر و همه جانبه تر از مسائل انسانی هستند. نتیجه ی کار آنان وسعت بخشیدن به بینش انسان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر