۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

تاریخ ندانستن بهتر از تاریخ را بد فهمیدن است:خوانش احزاب سیاسی ما از تاریخ باید نقادانه باشد نه سیاسی.

بیشتر ما یادمان هست که در نخستین جلسه ی درس تاریخ، معلم به این پرسش می پرداخت که : «چرا تاریخ می خوانیم؟» تا جایی که نگارنده به خاطر دارد هیچ معلمی نتوانست به درستی شاگردان را در این زمینه قانع کند که اهمیت درس تاریخ و نقشی که می تواند در زندگی آینده داشته باشد شاید خیلی کمتر از ریاضیات نباشد. در نهایت بحث به اینجا ختم می شد که : «بالاخره باید این درس را پاس کنید!» و واقعیت تلخ هم همین بوده و هست که در نظام آموزشی ما چه در مدارس و تا حدود زیادی در دانشگاه ها ما تاریخ و در کل علوم انسانی (و از آن فراتر حتی خود ریاضیات و فیزیک را) نمی فهمیم بلکه از بر می کنیم. ممکن است مخاطب مقصود از «فهمیدن» فیزیک، ریاضیات یا حتی علوم اجتماعی را درک کند و بپذیرد اما به راستی «فهمیدن تاریخ» یعنی چه؟ مگر تاریخ جز از بر کردن پایتخت پادشاهان و فهرست گردن کشان بزرگ تاریخ و شرح مختصری از کشورگشایی و کامیابی ها و ناکامی های آنان است؟ و مگر تفاوت پایه های پایین تر تحصیلی با مقاطع بالاتر جز اینکه طولانی تر شدن این فهرست و افزوده شدن جزئیات بیشتر از جنگ ها و قراردادها باشد چیز دیگری را در بر می گیرد؟ پاسخ این است که نه تنها نظام آموزشی ما چنین است بلکه شرایط در میان کنشگران سیاسی به مراتب بدتر است. یعنی به جرات می توان گفت قاطبه ی سیاسیون ما در سطوح مختلف نه اینکه تاریخ ندانند بلکه تاریخ را بد و نادرست فهمیده اند که به مراتب خطرناک تر از تاریخ ندانستن است. بیشتر ما این قول مشهور و البته واقعی را که هیتلر بسیار تحت تاثیر معلم تاریخ خود در اتریش بود، شنیده ایم. بدون استثناء روایت همه ی گروه های سیاسی و حاکمان ایران از تاریخ کشور و به ویژه تاریخ معاصر در صد و پنجاه سال اخیر دیکته شده از بالا، ایدئولوژیک، مغرضانه، آکنده از توهم توطئه و حاکی از جهل مضاعف و ناآگاهی و کم سوادی راویان است. کنشگران سیاسی ما در صد و پنجاه سال گذشته بیشتر ترجیح داده و می دهند که وقت خود را صرف هیاهو، زیرآب زنی رقیب (و البته رفیق)،افشاگری،مچ گیری، سرک کشیدن در امور دیگران و مظلوم نمایی بکنند تا آنکه اندکی در کنج خلوت خود و در پیشگاه وجدان نشسته و به تامل و تعمق در مبانی و علت ها بپردازند. البته در این میان می توان نام چند پژوهشگر برجسته ی تاریخ را نام برد که کارهای درخشان و فارغ از حب و بغض های سیاسی در این زمینه انجام داده و می دهند اما تا به آنجا برسیم که این نگاه نقادانه به تاریخ و سیاست، تبدیل به گفتمان غالب جامعه شود راه درازی در پیش رو داریم و البته اراده ی مستحکمی هم تا به امروز مشاهده نمی شود. سیاسیون ما تاریخ را وسیله ای برای درک جامعه و معادلات سیاسی و نهادهای اجتماعی و اثرات آن ها بر این معادلات نمی دانند. سیاسیون ما تاریخ را وسیله ای می دانند برای رسوا کردن رقیب، مقدس سازی از بعضی شخصیت ها و در مقابل اهریمن و پتیاره نشان داده بعضی شخصیت های دیگر،به حق و منزه جلوه دادن مطلق جریان های همسو با خود و مهم تر از همه صادر کردن سند شش دانگ همه ی کامیابی ها و جنبش ها و مبارزات به نام خود و پاس دادن ناکامی ها و شکست ها به دیگر گروه های سیاسی و مشخص کردن متهم ردیف اول و دوم و سوم در این شکست ها بر اساس میزان نفرت و کینه ای که از این گروه ها در دل دارند. پرداختن به مصادیق از حوصله ی یک یادداشت کوتاه خارج است و شاید بتوان بر اساس این مصادیق، «دیباچه ای بر تاریخ» عقب ماندگی سیاسی_اجتماعی و درجا زدن های مکرر در دور باطل استبداد_هرج و مرج_استبداد، را در چند جلد به رشته ی تحریر در آورد. تنها به چند نمونه ی کوتاه و گذرا از آن اشاره می کنیم و سربسته می گذریم:

سلطنت طلب ها نمی خواهند بپذیرند که پهلوی ها قانون اساسی را زیر پا گذاشتند، به هیچ گرفتند. نمایندگان مجلس را زمان رضاشاه شهربانی و زمان محمدرضاشاه بعد از سال 32 (به جز مقطع 39 تا 42) ساواک تعیین می کردند. استبداد بود. خودرایی بود. به حرف های اقتصاددانان توجه نمی شد و در پروژه های عمرانی اولویت ها در نظر گرفته نمی شد. این ها باعث بروز انقلاب شد و در تاریخ اگر نگوییم همه ی انقلاب ها دست کم بخش اعظم انقلاب ها نتایج فاجعه بار داشتند. از این نظر می توان همسو با مهدی بازرگان شاه را رهبر اصلی انقلاب خواند. انقلابی که نتایج فاجعه بار آن برای کشور معلوم نیست که تا چند دهه ادامه پیدا کند.

مجاهدین نمی خواهند بپذیرند که ایدئولوژی غلط داشتند. آنان در متافیزیک اسلام را قبول داشتند و در تحلیل اجتماعی و اقتصادی مارکسیسم را. چرا امروز که کوس رسوایی ایدئولوژی آنان در همه جای دنیا زده شده است به نقادی گذشته ی خود نمی پردازند؟ به فرض که قدرت را به جای حزب جمهوری اسلامی آن ها تصاحب می کردند. از این ایدئولوژی دمکراسی و حقوق بشر و پیشرفت بیرون نمی آمد. از این ایدئولوژی و آن کیش شخصیت سازی بعدی از رهبر توتالیتر این سازمان و آن رفتارهای نازی گونه که در اوائل انقلاب انجام می دادند در بهترین حالت کاسترو و قذافی بیرون می آمد.
کنش سیاسی آن ها پیش از انقلاب منجر به بروز خشونت و بسته تر شدن فضای کشور و پس از انقلاب کشور را به سمت دیکتاتوری سوق داد. مجاهدین چرا نمی پذیرند که در تضعیف بختیار نقش داشتند؟ با بختیار مشکل داشتید؟ سلمنا! چرا بازرگان را آمریکایی لقب دادید؟ چرا؟ چرا آیت الله شریعتمداری را خراب کردید؟ چرا عذرخواهی نمی کنید؟
بعد از خرداد 60 و عزل ظالمانه ی بنی صدر از ریاست جمهوری هیچ اشتباهی نکردید؟ چرا اعلان جنگ مسلحانه دادید؟
چرا رهبر مجاهدین در زمان جنگ به عراق رفت؟ مجاهدین نمی خواهند بپذیرند که هدف را فدای وسیله کردند (و هنوز هم می کنند) کشور در حال جنگ بود. صدام هم یک آدم دیکتاتور بود. چرا چنین کردید؟ چرا وقتی سوال می کنیم برچسب «مزدور» و «خائن» و «مامور» می زنید؟ 
اصلاح طلب ها نمی خواهند بپذیرند که مشکل از احمدی نژاد و محمدرضارحیمی و حتی بالاتر از آنان و "ایکس" و "وای"  نیست. نمی خواهند از خودشان بپرسند چرا در این سیستم هست که این همه فساد بیداد می کند؟ چرا کار به جایی کشیده که سالی صد و هفتادهزار جوان از کشور فرار می کنند؟ کشور هند که از لحاظ درآمد سرانه فقیرتر از ایران است چرا مردم هند اینقدر از کشور خودشان بیزار نشدند؟ اصلاح طلب ها نمی خواهند به این واقعیت تلخ تن در دهند که عامل اصلی شر در این کشور یکی آن استبدادی است که در ماهیت برخی نهادها نهفته است و دیگر آن رویه ی غلطی هست که خودشان و پیشوایانشان پایه گذار آن بودند. دیدند که یک کلام «گند زدند» حالا نمی خواهند بپذیرند. تاریخ را آشکارا تحریف می کنند. حقایق را نمی گویند. می روند یک جمله از بزرگان خودشان در دهه ی شصت بیرون می کشند که مثلا یک کلمه آزادی در آن بود و سر و تهش را می زنند و تیتر می کنند. نمی خواهند گذشته خودشان را به نقد بکشند.چرا؟ دو دلیل بیشتر ندارد. بعضی از آنان خودشان از این سیستم منافعی را برده اند که لیاقتش را نداشتند. خودشان یا فرزندانشان بورس هایی گرفتند که حق دیگری بود، پشت میزهایی نشستند که لیاقت آن را نداشتند و منافعی را گرفتند که نباید می گرفتند.بعضی دیگر هم که صادق تر هستند این انقلاب و نظام را حاصل عمر خود می دانند. حالا هرچقدر این نظام کشور را به منجلاب کشیده باشد برای آنان مهم نیست. مهم این است که حاصل عمر آنان پایمال نشود. این ها خودخواهیست. این ها خیانت به اعتماد مردم است. این ها تزویر است. این ها سواستفاده از مردم است. این ها استفاده ی ابزاری از رای دهندگان است. این ها نام بد و رسوایی در پیشگاه تاریخ است.

۴ نظر:

  1. آقای محترم.
    آنها سلطنت طلبان و جاه طلبان نمی خواهند بپذیرند-
    چون هریک از زوایه منافع خود مسائل را ارزیابی میکنند،
    درست مثل شما که با کلی گویی دارید نعل وارونه میزنید و واقعیت آشکار را کتمان میکنید.
    نوشته اید که مجاهدین در تضعیف بختیار نقش داشتند؟
    که چرا بازرگان را آمریکایی لقب دادید؟
    که چرا آیت الله شریعتمداری را خراب کردید؟
    که چرا عذرخواهی نمی کنید؟
    واقعا بابت گافی به این گل درشتی باید به شما تبریک گفت،
    چرا که فالانژها و چماقداران دهه شصت و هفتاد و هشتاد-
    چنین انگی به مجاهدین نزده اند که شما در دهه ٩٠ میزنید؛
    البته مورد شما نه اولیش نه آخری‌-چون تا بوده همین طور بوده-
    ولی شما که به رفیقان دزد و شریکان قافله تازیانه میزنید که« خوانش تاریخ باید نقادانه باشد و سیاسی نباشد»
    بهتربود اول یه سری به آرشیو روزنامه های اوائل انقلاب و دهه شصت میزدید-
    بعد کلکسیون انگ و ننگ مجاهدین را تکمیل میکردید!
    درهرحال جهت اطلاع لازمست یادآوری کنم.
    ١-شرایط و جو انقلابی سال ٥٧ بقدری طوفانی بود که مرغ طوفان مجالی برای خودنمایی نداشت.
    ٢-اگر بپذیریم که دولت مرحوم بختیار تضعیف شده است،
    نقش پررنگ و بی همتایش به عهده دوستان جبهه ملی و آنهایست که با او همفکر و همراه و هم نظر بودند.
    ٣-مجاهدین هیچگاه بازرگان را آمریکایی نخوانده اند«اگر سندی مکتوب یا شفاهی در اختیار دارید منتشر کنید»
    ٤-حکایت اتهام و دستگیری و شکنجه و حصر مرحوم آیت الله شریعتمداری که-
    شش دانگ به نام خاندان خمینی و موسوی سندخورده است.
    ٥-مجاهدین از کی باید عذرخواهی کنند؟
    ٦-مجاهدین مثل هر گروه و سازمانی برای خود اعتقاد و آرمان و اهدافی دارند
    طبیعتا برای تحقق آرمان و دست یابی به اهدافشان، کشتند، کشته شدند،
    زندان و شکنجه شدند و از کشور آواره شدند-
    بااینحال آنها برخلاف«آفتاب پرستای درون و برون»با تمام توان تا امروز جنگیده اند ...
    البته منظورم اين نيست كه در كارنامه آنها خطا و اشتباهى نبوده و نيست،منظورم اين است كه-
    آنها آمادگی آن را دارند که دردادگاهی صالحه با قضاتی مثل عبادی و مهرانگیز کار و ستوده و مصطفایی -
    هر پرونده اى را از ابتدا تا انتهاى آن،روز به روز، برگ به برگ، مورد به مورد،
    بدون هیچ ملاحظه اى در معرض قضاوت قرار دهند و نتيجه آن را هر چه باشد بى محابا بپذيرند!
    بيم و باك در اين زمينه متعلق به كسانيست كه،
    ضمن شعار مرگ بر اسرائیل و امریکا- مک فارلین و ایران گیت بازی در دستور کارشان بوده است،
    کسانی که امروزبعد از ٨سال جنگ -٨سال سازندگی - ٨سال اصلاحات - ٨سال دولت مهروزی-
    سر و کارشان به دولت تهدید و اسید کشیده شده و رسما-
    به نرمش قهرمانانه و واکس زدن چکمه های نتانیاهو افتخار میکنند،
    بنابراین اگر كسى در گذشته...
    ريگى به كفش نداشته و به خاطر آرماااان خود دهه هاى متوالى تلاش و استقامت كرده است،
    براى آينده هم كيسه طمع و جاه و مقام ندوخته،پس ديگر چه باك از حسابرسی؟!
    بفرمائید... این گوی و این میدان... بسم اله!
    ٧- ندانستن و نفهمیدن تاریخ جرم نیست -تحریف تاریخ ولی جرم است!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از کامنتتان.

      اما فکر می کنم شما اصلا با پیام مطلب کاری نداشتید و تنها همان یک بند از مطلب را که به مذاقتان خوش نیامد و شاید نقش محوری در مطلب ندارد توجهتان را جلب کرد. در پاسخ به فرمایشتان باید خدمت شما عرض کنم که من نه در صدد محکوم کردن گروه یا حزب سیاسی خاصی هستم و نه برعکس به جریان سیاسی خاصی تعلق خاطر دارم که بخواهم آن را تبرئه کنم. چه در پیشگاه تاریخ و چه در گفتمان سیاسی روز. در حد بینش خودم به جامعه نگاه می کنم، در حد سواد و وقتم تاریخ را می خوانم و حقایقی به نظرم می رسد که به اشتراک می گذارم برای باز کردن باب گفت و گو به دور از دشمنی های جناحی و تصفیه حساب های تاریخی.

      با عطف توجه به این موضوع که در صدد تبرئه یا محکومیت گروه سیاسی خاصی نیستم:

      1 و 2. آن جو انقلابی سال 57 و آن تندروی ها، برآیند کار کنشگران سیاسی آن عصر از خود حکوت شاه بگیرید تا جناح های انقلابی بود. هیچ گروهی نمی تواند از مسئولیت شانه خالی کند. مخصوصا گروه های چپی اعم از چپ مارکسیست و چپ اسلامی.

      3. شما را ارجاع می دهم به شمارگان گوناگون روزنامه های مجاهد در سال 58 که درست همانند روزنامه ی کیهان امروز دولت موقت را به به لیبرالیسم «متهم» می کردند و البته سازشکاری با غارت گران امپریالیست.

      4. فداییان خلق و مجاهدین نقش بارزی در تضعیف آیت الله شریعتمداری داشتند. البته نقششان با توجه به نکته ای در ابتدا گفتم(در صدد تبرئه ی هیچ گروهی نیستم) شش دانگ نبود!

      5. از نسل سوخته ی بعد از انقلاب از جمله خود من.

      6. بله مجاهدین هم مثل هر گروه دیگری برای خود آرمان یا هدفی داشت. اما هر گروهی مثل مجاهدین هدف را فدای وسیله نکردند. فقط مجاهدین هم نبودند که مبارزه کردند و ایضا فقط آن ها نبودند که آواره شدند و زندانی و شکنجه.

      مجاهدین نه تنها به هیچ دادگاه یا رسانه ای پاسخگو نیستند بلکه کوچک ترین انتقادی را با انواع و اقسام برچسب ها مانند «مزدور» «آفتاب پرست» «واکس زن» «حقوق بگیر» «نفوذی» پاسخ می دهند. که البته ویژه ی آن ها نیست اما آنان ید طولایی در این زمینه دارند.

      موفق باشید.

      حذف
  2. ridam be dahan to o hezb angal tudeh
    zemnan ridam be dahan masud tasme baaz

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. چون تقریبا حدس قریب به یقین می زنم که کدام کاربر هستید همان حرفی که قبلا در بالاترین به شما زده بودم را تکرار می کنم: برایم مهم نیست که در ذهن یک ورشکسته ی سیاسی درباره ی من چه می گذرد.

      حذف