۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

سه تناقضی که دامن گیر اصلاح طلبان واقعی است.

هرچند نگارنده بر آن است بیشتر اصلاح طلبان در ادعای اصلاح طلبی خودشان کم و بیش صداقت دارند و سند صداقت آنان هم هزینه هایی است که متحمل شده اند و می شوند ؛ اما تا زمانی که نتوانند یک سری تناقضاتی که بدان گرفتار هستند را حل کنند هم صداقتشان زیر سوال می رود و هم توانایی اقناع آنان در برابر پرسش ها به شدت کاهش پیدا می کند. در این میان اگر گروهی به جای پاسخ به این پرسش ها در صدد تخریب شخصیت پرسش کننده و الصاق برچسب هایی مثل «تندرو» «جنگ طلب» به او بر بیایند تنها عایدی که حاصل آن ها خواهد شد افزایش بی اعتمادی و تخریب متقابل است.

1. تناقض نخست مربوط به گذشته ی آنان است. امروز اصلاح طلبان به روندهایی اعتراض دارند که برخی شخصیت های پا به سن گذاشته ی آنان در دو دهه ی پیش خود پایه گذاری کرده بودند. اگر تقلب در انتخابات بد است ، اگر حذف کاندیداهایی که به احتمال زیاد با اقبال عمومی مواجه می شوند با تیغ نظارت استصوابی بد است این کار برای دیگران هم در دهه ی شصت بد و ناپسند بود. اگر رد صلاحیت های گسترده در انتخابات مجلس هفتم و تقلب در انتخابات سال 88 بد بود تقلب در انتخابات مجلس نخست هم باید محکوم شود. اگر رد صلاحیت هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری عملی نابخردانه و زیان بار بود رد صلاحیت پی در پی مهندس بازرگان هم در انتخابات ریاست جمهوری برای کشور زیان بار و ناامید کننده بود.

اگر کارشکنی یک مجلس فرمایشی برای دولت روحانی با 51 درصد آراء باعث خشم و ناراحتی هواداران او می شود آیا هواداران دولت بنی صدر با 74 درصد آراء حق ندارند و نداشتند که از کارشکنی های مجلس به ریاست هاشمی رفسنجانی شکایت داشته باشند؟

اگر تصفیه و ممانعت از ورود دانشجویان به دانشگاه ها تنها به خاطر طرز فکر و فعالیت های مسالمت آمیز سیاسی عملی خلاف عقل سلیم و معیارهای اخلاقی است با اخراج های گسترده و فله ای دانشجویان و استادان و متخصصان از دانشگاه ها تحت عناوین «درباری» «مفسد» «غرب زده» و زیانی که از این رهگذر به جامعه ی علمی کشور زده شده است چه می کنید؟

و در نهایت اگر کشتار مردم در خرداد 88 را محکوم می کنیم با کدامین منطق و کدامین وجدان و اخلاقی می توان بر کشتار مردم در خرداد 60 مهر تایید زد؟

2. تناقض دومی که اصلاح طلبان گرفتار آن هستند نظارت استصوابی است. از شواهد بسیاری می توان پیش بینی نمود که در هر یک از انتخابات مجلس و ریاست جمهوری که در سال های اخیر برگزار شده است ، چالش اصلی اصلاح طلبان نه عدم اقبال عمومی بلکه رد صلاحیت های شورای نگهبان بوده است. یعنی اگر این رد صلاحیت ها دامن اکثر نامزدهای سرشناس آنان را نمی گرفت به راحتی اکثر کرسی های مجلس را تصاحب می کردند. 

اما تناقض از اینجا آغاز می شود که همین نظارت استصوابی جلوی کاندیداتوری تمامی شخصیت های سیاسی سکولار را به کلی سلب می کند و اصلاح طلبان از آرایی که قرار بود به سبد اینان ریخته شود تحت عنوان «آراء خاکستری» حداکثر استفاده را می برند. این فیلتر شورای نگهبان نه تنها شامل سکولارها می شود بلکه دامن گیر احزاب مذهبی میانه رو مثل نهضت آزادی هم می شود که بسیاری از شخصیت های خوشنام آنان می توانند رقیب جدی برای شخصیت های بعضا بدسابقه ی اصلاح طلبان و به ویژه کارگزاران و اطرافیان هاشمی باشند و آراء طبقه ی متوسط مذهبی را به سوی خود جذب کنند.

3. تناقض سوم اصلاح طلبان تناقض تئوریک است. رهبران اصلاحات هدف خود را در مواضع گوناگون مانند بیانیه ها و مصاحبه ها و سخنرانی ها بازگشت به شعارها و آرمان های اولیه انقلاب و به فعلیت در آوردن تمام ظرفیت های قانون اساسی اعلام می کنند. در صورتی که این اهداف بسیار مبهم و گنگ هستند. اینکه شعارهای اولیه ی انقلاب چه بوده و مردم برای چه انقلاب کرده بودند یک امر مشخص و مورد اتفاق نظر همه ی صاحب نظران و گروه های سیاسی گوناگون نیست. وانگهی پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر تا به امروز تمام ظرفیت های قانون اساسی اجرایی نشده بود ، مسئول این اجرایی نشدن بر دوش چه کسانی است؟ غیر از این بود که شمار زیادی از اصلاح طلبان امروز و «چپ اسلامی» دیروز جزو سران و بعضا ستون های این نظام بودند؟

با توجه به این مسائل اصلاح طلبان صدیق و واقعی (و نه فرصت طلبان نان به نرخ روز خور) نباید از مطرح کردن و بازخوانی انتقادی مسائل گذشته و تاریخی با عنوان «مصلحت» یا ترس از حذف کامل از گردانه ی حاکمیت ، ترسی داشته باشند. چه نه تنها از این کار زیانی نمی بینند بلکه از این رهگذر به افزایش محبوبیت در میان اقشار فرهیخته ی کشور و از آن مهم تر جلب اعتماد بیشتر آنان در نتیجه ی پیراسته شدن تناقضات و توانایی بالاتر آنان در پاسخگویی ؛ نائل می شوند.

۱۵ نظر:

  1. گذشته از تکراری بودن متن و محتوای مقاله، به خط طلا نگاشتن نظر خود و این همه زرق وبرق مبالغه آمیز و پس زمینۀ دولایه در وبلاگتان تنها خواندن این مقاله را مشکل و چشم خواننده را خسته و رنجورمی کند.
    اگر واقعاً مطلبی در خور نگاشتن دارید، که ظاهراً هم دارید، پس نیازی به این زرق و برق چشم آزار نیست. جسارتاً!
    با آرزوی موفقیت.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از کامنتتان.

      من اتفاقا به این دلیل به سبز می نویسم که راحت تر خوانده شود و برای چشم خسته کننده نباشد. اگر بدانم که برای خواننده سخت است رنگش را عوض می کنم.

      بقیه ی این «زرق و برقی» که می گویید اصلا به من ربطی ندارد چون من کار خاصی برای آن انجام ندادم و این را باید به گوگل بگویید که این خدمات را ارائه می کند. هر کس دیگری هم که وبلاگ بنویسد یک پس زمینه باید انتخاب کند.

      در باب تکراری بودن متن هم من ادعای نو آوری نکردم. من یک وبلاگ نویس آماتور هستم نه بیشتر و وبلاگ هم برای همین است که افراد عادی نظراتشان را به اشتراک بگذارند. اگر نو آوری بود آن را مفت و مجانی در وبلاگ نمی نوشتم می دادم جایی چاپش کنند!

      موفق باشید.

      حذف
  2. سلام.
    تخته سیاه ذهنم و پاک میکنم و می نویسم.
    فاصله، نسکافه تا چای نیست ،
    فاصله، کمیت نسلی ست که کیفیت ندارد،
    فاصله، صوت و تصویر کلامیست که مجازی و واقعی، اصالت ندارد؟
    فاصله، تضاد عین و ذهنیست که از تعارض گذشته و به تناقض رسیده ست ،
    بیشعوران را درگذرگاه ها ببین!
    باورکن، تضاد و تعارض خوب چیزیه،به شرطی که به تناقض نکشه؛
    تناقض یعنی قسم حضرت عباس و دم خروس لاری که رسواگرست.
    بنابراین وقتی حکایت به تناقض رسید، دیگه کاریش نمیشه کرد!
    چون با دو گزینه ناگریز «یقه و فاکتور»مواجهی،
    یعنی یا یقه میگیری و عوارض جانبیش میدی،
    یا فاکتور میگیری انگ و ننگش و متقبل میشی!
    بنابراین کسانی بعد از سی و اندی سال هنوز نعل وارونه میزنند و با وقاحت تمام
    کشتار مردم در دهه ٦٠ را نادیده می انگارند و حسرت آن دوران را میخورند،
    امروز نباید مدعی حقوق بشر و آزادی بیان و نظریه اصلاح طلبی باشند،
    چرا که از قدیم گفتند:
    اول برادریت را ثابت کن بعد مدعی ارث و میراث شو!
    الغرض ممنون میشم اگه لطف کنید و نام و مشخصات چند تا از این اصلاح طلبان واقعی را ذکر کنید!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. درود.
      ممنون از کامنتتان.

      مطلبی که نوشته اید از نظر ادبی بی نقص است اما استدلالی نکردید. نگفتید چرا کسی که در گذشته موضع اشتباهی داشته است حق ندارد امروز اشتباه خود را تصییح کند؟ نگفتید آیا فقط همین ها بودند که دچار اشتباه شدند یا اینکه اکثریت گروه های سیاسی دیگر هم در آن دوران افکار چندان درخشانی هم نداشتند.؟ فقط معنای فاصله را توضیح دادید!
      هر وقت این پرسش ها را پاسخ دادید پاسخ سوال خودتان را هم خواهید یافت!

      حذف
  3. درست و غلط شدیم همون هیچی که آغا روز اول گفت!
    دهه شصت به آچمز گذشت...
    به هفتاد رسیده و نرسیده رفتیم کیش وو مااات دهه هشتاد شدیم!
    حالا در ابتدای دهه پایانی قرن سیزده ...
    مائیم و کشکول خالی!
    اون از دین و آئین و اخلاق و مرام و معرفتمون ...
    اون از کمال و جمال و جلالمون...
    اون از رهبر و رئیس دولت و وزیر و وکیل مردممون...
    اون از امنیت اجتماعی و مناسبات سیاسی و فرهنگی و خانواده گیمون ...
    اون از دکتر و مهندس و معمار و نقاش و نقال و بقال و مطرب و هنربندامون ...
    اون از اداءاصولمون که پس و پیششم رو شده ...چه برسه به دست ش!
    حالام که واسه خالی نبودن عریضه
    هی دم از فردیت من و منتر و عنتر میزنیم و تو سر کلهء هم!
    «پرانتز باز...
    با سلام مجدد.
    داشتیم عزیز نادیده؟!
    باید از این بشارت سرخوش باشم…
    باید به سلامتی خودم پپسی وا کنم و پیکی نثار خندق بلا کنم،
    چرا که این گفته شما «مطلبی که نوشته اید از نظر ادبی بی نقص است»به طنز و کنایه هم که پهلو بزند…
    تحفه ای ست که باز مایه امید و دلخوشیست!
    با اینحال ناگفته نماند که یا دارید زیر پوستی مزاح مجازی میکنید،
    یا ناخواسته دارید منو به سکوت دعوت میکنید،
    یا جایگاه خطیب و مخاطب و خطابه را دستکم گرفته اید؛
    یا کامنت را نخوانده اید!
    وگرنه در انتهای کامنت به روشنی بیان شده که...
    »بنابراین کسانی که بعد از سی و اندی سال هنوز نعل وارونه میزنند و با وقاحت تمام
    کشتار مردم را در دهه ٦٠ نادیده می انگارند و حسرت آن دوران را میخورند،
    امروز نباید مدعی حقوق بشر و آزادی بیان و نظریه اصلاح طلبی باشند،
    چرا که از قدیم گفتند:
    اول برادریت را ثابت کن بعد مدعی ارث و میراث شو!»
    وگرنه کاملا مشخص ست که دیکته نانوشته بی غلط ست و نیازی به ارائه سند و مدرک نیست!
    از همه این حرفا که بگذریم،
    شرط ادب حکم میکرد که پاسخ سوال مرا می دادید،
    آنگاه اقامه دعوا میکردید و چند و چون!
    درهر حال سوال من همچنان مطرحست،
    خوشحال میشم پاسختان را بشنوم.
    بادرود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام برادر.

      نه اتفاقا جایگاه خطابه را دست کم نگرفتم! چه بسیار ملت هایی که از همین جایگاه گمراه شدند. چه تناقض هایی که از همین جایگاه معادله انگاشته شدند و چه آدم های شریفی که از همین جایگاه بی آبرو شدند!
      بگذریم

      درباره ی سوالتان من پاسخ شما را دادم. اتفاقا شما از من نام می خواهید که اقامه ی دعوا کنید. مگر غیر از این است؟ بفرمایید موارد اتهامی را اینجا ردیف کنید: تاج زاده ، موسوی ، طبرزدی ، خزعلی... شاید خاتمی...
      اما برادر عزیز یادتان نرود:کسی اشتباه می کند که عمل می کند.

      حذف
    2. چون احتمالا عضو بالاترین هستید من قبلا در این باره با دوستان بحث کرده ام. یک نمونه اش را اینجا هم می گذارم

      https://www.balatarin.com/permlink/2014/8/10/3645284

      البته همه ی کامنت ها به این موضوع مربوط نیست برای همین آن بخش هایی که پاسخ شما هم هست را دوباره اینجا می گذارم.شاید هم دیده باشید.

      «پس از انقلاب 57 چندین گروه سیاسی دوباره فرصت پیدا کردند که در صحنه ی سیاسی کشور فعال شوند: حزب توده فداییان خلق مجاهدین پیکار حزب خلق مسلمان آذربایجان حزب جمهوری اسلامی جبهه ملی نهضت آزادی و...

      سوال من از کسانی که از موسوی و موسوی ها ایراد می گیرند این است: از میان این همه گروه سیاسی چندتایشان دموکراسی را امری «بورژوایی» و «ساخته ی غرب» نمی دانستند؟ چند درصدشان آمریکا را «امپریالیست جهان خوار» «ضد اسلام و خلق» نمی دانستند؟

      کدام گروه ها بودند که مهندس بازرگان را به جرم «لیبرال» بودن مورد هجمه قرار می دادند و اسلامش را «اسلام آمریکایی» خواندند؟

      کدام گروه های سیاسی بودند که خلخالی را «انقلابی» راستین می دانستند و برایش هورا می کشیدند؟کدام گروه بود که همو را به عنوان نامزد خود برای ریاست جمهوری معرفی کرد؟

      کدام گروه سیاسی بود که وقتی تصمیم گرفتند شیخ الاسلامی (وزیر بهداری سابق) را به جای اعدام به حبس ابد محکوم کنند صدای اعتراضشان بلند شد که دادگاه ها دارد از «مسیر انقلابی» خود منحرف می شود؟



      در آن دورانی که قهرمان سیاسیون ما جلادانی مثل استالین و لنین و مائو و تروریست هایی مثل چگوارا و قذافی بودند امثال مهندس بازرگان و پیش از آن شاپور بختیار «لیبرال های بی عرضه»و سازشکار به حساب می آمدند.

      بنابراین برخی بیهوده تلاش نکنند گذشته خود را سرشار از مبارزه و آزادگی نشان دهند که بوی گند گذشته سیاه حزبشان صفحات تاریخ را فرا گرفته است

      با توجه به شرایط آن زمان چه در ایران و چه در کشورهای جهان سوم و با توجه به رفتارهای تحقیرآمیز و سرکوبگرانه قدرت های غرب و شرق در چهارچوب جنگ سرد با ملل جهان سوم که واکنش شدید مردم این نواحی را برانگیخت,می توان افرادی را که دستشان به خون کسی آلوده نیست و منافع مادی نداشتند بلکه صرفا از روی عقیده_ آن هم عقیده ای که در نادرست بودنش فقط خودشان مقصر نبودند _رفتارها و موضع گیری های تند و نادرستی داشتند را درک کرد و در صورت بازگشت از مسیر نادرست گذشته و پایداری در راه جدید از گذشته آنان چشم پوشید وچشم به آینده ای روشن دوخت

      این تنها شامل خاتمی و موسوی و...نمی شود.امروز هستند از میان مجاهدین که از این سازمان جدا می شوند و به انتقاد از جنایت های رجوی میپردازند

      »

      حذف
  4. سلام.
    چون نمیخوام حکایتم به دادسرای قیامت بکشه دوباره مزاحم شدم!
    چون من شاید خودم و فردیت و منیت و عنیتم و نادیده بگیرم،ولی مخاطبم و هرگز دستکم نمیگیرم.
    چون من هابیلیم...
    چون متقعدم شما تنی و ناتنی، خودی و غیرخودی ، نخودی و بیخودی هم که باشی ،
    اصلا بذار راحتت کنم ،قابیلم که باشی،باز برادرمی.
    بنابراین حواست جمع کن ببین چی میگم!
    قرار نبود که لایی بکشی و زیر آبی در بری،اگرم بود،قرار من نبود!
    انتظار و توقعی داریم که درستش درسته،غلطشم باید اصلاح بشه...
    یعنی با توجه به اصل آزادی بیان و حقوق بشر،
    شما ‌اگه بدوی و مدنی و بشری و حشری باشی حقتء،
    ولی اینکه بخوای ویراژ بدی و سفسطه و مغلطه رو با هم بککککنی ...
    دیگه حقت نیست!
    مرد نا حسابی چرا توی اوت میزنی؟
    وبلاگ زدی و بساط کردی و مدعی شدی «اصلاح طلبان واقعی» چنین و چنان کنند بهتر است!
    ناشناسی مثل من از را رسیده و جویای شده که «اصلاح طلبان واقعی» کیا هستند؟
    آدرس سرخرمن میدی که هر وقت این پرسش ها را پاسخ دادید پاسخ سوال خودتان را هم خواهید یافت!
    مثل اینکه از سبزی فروش محل بپرسی خیار کیلو چنده،
    سبزی فروشه جواب بده،هروقت گفتی چقد پول داری، میفهمی خیار کیلو چنده؟
    میگم:شرط ادب حکم میکرد که پاسخ سوال مرا می دادید،
    آنگاه اقامه دعوا میکردید و چند و چون!
    میگی:من پاسخ شما را دادم،اتفاقا شما از من نام می خواهید که اقامه ی دعوا کنید!
    اصلا بفرض محال که من بخواهم اقامه دعوا کنم،عیبش کجاست؟
    اینروزا هندونه فروشای توی اتوبان چمران و مدرسم تابلو میزنند: هندونه بشرط چاقو!
    واقعا که... شما اگه از اقامه دعوا واهمه دارید، پس چرا وبلاگ زدید؟!
    مخلص کلام.
    همه اینا گفتم که بگم،
    من طلای ١٨ عیار رو محک نکرده نمیخرم، چه برسه به پیت حلبی نظام .
    درضمن من هیچ اعتقادی به امت و ملت و دولت مازاد ندارم،
    چه رسد به عضویت در سایت های جور واجور بیهوده گو تحت امر نظام.
    «پرانتز باز...
    درمورد اصلاح طلبان واقعی،آغایون تاج زاده ، موسوی ، طبرزدی ، خزعلی... شاید خاتمی...
    بخصوص گروههای سیاسی اعم از چپ و ملی و مذهبی و مجاهدین کلی حرف دارم،
    طالب بودی ،اعلام آمادگی کن و سوال تا عین لامپ از سقف آویزونت کنم و روشن!
    وگرنه مواظب خودت باش که نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد.

    والسلام به آنان که شایسته سلامند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام دوباره.

      اینجا خانه ی خودتان است. هرچه خواستید درباره ی افراد بگویید اما به شرط آنکه جنبه ی خطابه نداشته باشد و استدلالی باشد. اصلا یک دلیل اینکه عکس کانت را در این وبلاگ گذاشتم برای همین است. در این وبلاگ باید استدلال حرف اول را بزند و زیبایی کلام هرچند پسندیده اما در اولویت بعدی است.

      وبلاگ را هم برای اقامه ی دعوا نزدم. شما می توانید اقامه ی دعوا کنید اما هدف من اینجا اقامه ی دعوا علیه کسی نیست. نه قاضی هستم نه بازجو و نه درس حقوق خوانده ام. از پیش و پس پرده هم چیزی نمی دانم. یک جوان کم سن و سال هستم که در حد توان خودم درک می کنم و در حد درک خودم رنج می کشم. درباره ی آنچه که باعث رنجم می شود می نویسم. همین. بر خلاف تصور این ناشناس پایینی که بنده را به «آدم شدن» توصیه می کند وابسته به جریان سیاسی خاصی هم نیستم بنابراین دلیلی برای خجالت کشیدن نمی بینم. از اصلاح طلب ها اگر زیان ندیده باشم سودی هم ندیدم.اما همیشه سعی می کنم در مورد هر کسی و هر گروهی انصاف داشته باشم.

      *در ضمن به سوالات من هم جواب ندادید! پرسیدید خیار کیلویی چند هست؟ پاسختان را دادم. حالا بگویید چقدر پول در جیبتان دارید؟!

      موفق باشید.

      حذف
  5. آخی خیلی‌ دلت برا انقلاب و نظام میسوزه آره؟؟از فکر اینکه یه وقت خدای نکرده این اسهال طلبان وظیفه اصلیشون و فراموش کنن و انقلاب و نظامی رو که این همه براش زحمت کشیدین به گاا بره شب خوابت نمیبره ،ها؟حالا به فرض که اسهال طلبان هم بگن اشتباه کردیم همه چی‌ درست می‌شه؟؟فکر می‌کنید با این دلقک بازیها نظام پوسیده نجات پیدا میکنه؟!فکر کردین با محدود کردن قدرت خایه منی و رهبر تشریفاتی هنوز جا داره یه ۳۰سال دیگه رو کول امت سوار باشین و دزدی و جنایت کنید؟!نوچ

    بیدار شو اخوی دیگه الان همه مردم میدونن کی‌ خادم بود کی‌ خائن.. اون رضا شاهی‌ که توی الاغ بهش توهین میکنی‌ اگر نبود تو الان داشتی روسی حرف میزدی اصلا ایرانی‌ وجود نداشت که شما اسهال طلبان به بهونه اعتبار پاسپورت شاهنشاهیش بتونید ملت رو بکشونید پای صندوق انتصابات نظام کهریزکیش!آره اخوی اون ۵۰% مردمی که شما ادعا می‌کنید اومدن به رئیس جمهورتون رای دادن اکثرشون به امید همون احترام و اعتبار پاسپورت شاهی‌ و برخورداری از حداقل آرامش و امینت اجتماعی اقتصادی که ۳۵سال پیش از دست دادن اومدن رای دادن نه‌ به عشق رسما جانی دزد و خاتمی ترسو و بی‌ بخار ،خجالت بکش و آدم شو

    پاسخحذف
  6. سلام.
    به درویش گفتند:بساطت را جمع کن!
    درویش دهانش را بست.
    چرا تعارف تیکه پاره میکنی…جریان چیه؟!
    بازی بلدی…بازی یاد بده!
    بازی بلد نیستی؟
    بازی یاد بگیر!
    چرا بحث و پرت میکنی،
    فضا مجازیه و داریم با هم پینک پنگ ذهنی بازی میکنیم...
    هر وقتم که احساس کنیم ضربه توی اوته،یا خورده لبه تور، سوت و میزنیم که از دور خارج نشیم .
    بنابراین بحث خطابه و استدلال نیست…
    بحث پرسش و چراغست و تاریکی راه!
    بحث تکیست که دشمن زده و رودستی که رفیق خورده!
    بحث قدرتیست که تا رختخواب جسم و جان مان نفوذ کرده و راه گریزی پیدا هست و نیست!
    بحث رطب خورده ائیست که منع رطب میکند!
    الغرض ...
    من سر درست و غلط نظرم با کسی دعوا ندارم،
    ولی تا قیامت حرف و سخن و خطابه دارم و از اقامه دعوا هیچ هراسم نیست!
    بنابراین بی غرض و مرض و تهی از حب و بغض میگم:
    آکو نظر و منطقت کامنت خالیه،شارژش کن!
    آخه این چیه که ثبت برابر سند زدی؟
    گفتی:هرچی میخواهی بگو ولی جنبه خطابه نداشته باشه چرا که اینجا استدلال حرف اول را میزند!
    وجدانا منطق و استدلال و ببین!
    دارم فکر میکنم مگه میشه آدم حرف بزنه و جنبه خطابه نداشته باشه؟
    مگه میشه حرف و خطابه خطیب فاقد استدلال باشه،که اگرم باشه،
    این وظیفه مخاطبه که واضح و صریح پرسش کنه و واکاوی!
    اصلا اگر کامنت من فاقد استدلالست،چرا مستقیم به متن خطابه ارجاع نمیدهی؟
    گفتی:وبلاگ را برای اقامه ی دعوا نزدی و هدفت اقامه ی دعوا علیه کسی نیست.
    بعدم استدلال کردی که نه قاضی هستی و نه بازجو و نه درس حقوق خوانده ای!
    آخه این چیه که ثبت برابر سند زدی؟
    من کی گفتم که تو وبلاگ زدی واسه اقامه ی دعوا‌، که نسنجیده دلیل آوردی و منکر شدی؟!
    بگذریم که برای اقامه دعوا اساسا نیازی نیست که قاضی و بازجو و حقوق خوانده باشی؟!
    مطلب آخر اینکه
    از نظر من وبلاگ تخته سیاه و کرسی و تربیونیست برای گفتگو،
    درست عینه دفترچه خاطرات توی گنجه یا زیر تشک.
    میتونیم خط خطی کنیم و شکلک بکشیم ،
    میتونیم از منطق و احساس و مرام و معرفتتمون بگیم،
    میتونیم از عشق و ایمان و امید،
    از غم شکست و شادی پیروزی حرف بزنیم،
    میتونیم سزا و ناسزا بگیم و بشنویم و نترسیم که کسان و ناکسان گمان بد کنند!
    منتهی نوشتن هم مثل تمام پدیده ها آداب و اصول و اخلاق خاص خودشه داره که باید درعمل رعایت بشه،
    دیدن و شنیدن و خواندن،وقت و دقت و حوصله بی حساب،
    مهارت و ظرافت و خلاقیت و صداقت و نوشتن مستمر لازمست تا عطری بی افشانی،
    تا ذائقه ای را تحریک کنی و گرسنه ای را سیر و تشنه ای را سیراب.
    «پرانتز باز...
    گفتی:در ضمن به سوالات من هم جواب ندادید!
    من نمیدونم درباره کدوم سوالها حرف میزنید،
    ولی اگر منظورتان مورد اصلاح طلبان واقعییست؛
    باید بگویم نامشان را ردیف کردید،ولی استدلال نکردید که به چه استنادی ‌اینها واقعی هستند و آنها مجازی!
    در هرحال...تا اونجایی که من دیدم و خوندم و تجربه کردم
    آغایون ٩٨ درصدیها،سی و یکسال تمام...
    آش و با جاش بردن و خوردن و زدن و کشتند و پنهانی خاکه رو خاکه ریختند،
    تا سال ٨٨ که کف گیر خورد ته دیگ و شریک توپره و آخورشون«موسوی»برای حفظ قدرت و ثروت نظام به ناگاه عابد و مسلمان شد:
    که ما با پدیده ای روبرو هستیم که به دوربین زل می زند و به سیاه میگوید سفید!
    قلندری هم نبود که بگه :دیگ که به دیگ نمیگه روت سیاه.
    حالا بعد از پنج سال قیل و قال و شعار بیهوده،
    عیادت رییس کمیته صیانت آرای موسوی از دیکتاتور دیدنیه و نامه تاج زاده به دیکتاتور خوندنی…
    «رهبر محترم جمهوری اسلامی…مقام محترم رهبری…جناب عالی فرمودید…»
    انگارم نه انگار که منتظری بعد از سی سال بالاخره اعتراف کرد که:این نظام نه جمهوری، نه اسلامی؟!
    انگارم نه انگار که قرار بود،بعد از بن علی نوبت سیدعلی باشه و دیکتاتور به پایان سلام کند!
    انگار فقط قرار بود برگردیم به دهه خونین شصت،که برگشتیم.
    کامنت امشب یه خورده طولانی شد بااینحال حکایت همچنان باقیست…

    پاسخحذف
  7. سلام.
    بابا دستمریزاد.،
    کجایی چشم ما که تو قاب مونیتور پوکید؟!
    بنابراین امشب بعد از ٤٨ ساعت و اندی گفتم بیام و بگم:
    امیدوارم که باشی و سلامت، گور پدر ما که منتظرعلیک شمائیم،
    بااینحال ناگفته نماند که توی هزار سوم و عصر ارتباطات و غارت جهانی،
    سکوت راه و رسم خوشایندی نیست،
    اصلا گیریم که جواب ابلهان خموشیست،پس تکلیف عاقلان دراین میانه کارزار چیست؟
    مگه نشنیدی که عاقلی گفته: من جونم و میدم که تو حرفت بزنی!
    پس ثابت کن که ربات نیستی!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سکوت نکردم دوست گرامی. این چند روزه یک امتحان داشتم باید خودم رو آماده می کردم. اینو نوشتم که بگم باز خدمت می رسم.

      ببخشید اگر منتظر موندید.

      حذف
    2. سلام.

      ببخشید که منتظر موندید. باید پاسخ می دادم اما به هر حال من هم آدم هستم ذهنم و اعصابم هزار جا درگیره. اصلا وقت نکردم بیام تو نت که حالا به وبلاگ سر بزنم وگرنه اصلا منظور بدی نداشتم.

      مشکل اینجاست که شما فرمایش خودتان را مدام تکرار می کنید و توجهی هم به پاسخ های من ندارید. مطالبی که درباب گذشته ی افراد می گویید چیزی نیست که از آن آگاه نباشم. اما من هم در آن موضوع حرف دارم که کمی در آن کامنت نوشتم. فکر نمی کنم هیچ کدام بتوانیم همدیگر را قانع کنیم. می توانیم؟

      حذف
    3. سلام.
      باید خیلی ساده و مختصر بنویسم، شما را بخیر و من و به سلامت!
      بااینحال کم فروشی و گرونفروشی نمیکنم و دو سه کلمه میگم جهت حسن ختام.
      دوست عزیز من طلب عذرخواهی از کسی ندارم،بخصوص از شما که دستت بند و وقتت تنگ و خلقت تنگتر،
      منتهی انتظار و توقع دارم وقتی دم از کانت و استدلال میزنی،
      جایگاه خطیب و خطابه و مخاطب و در نظر بگیری و اطلاعات و داده های
      ذهنت و از جز به کل و برعکس تحلیل کنی و تقسیم تا مخاطبان و خطیبان توشه ای گیرند بهر تاریکی!
      یعنی موقع سخن گفتن و نوشتن، مخاطبی را تصور کنی که باهوش و منتقدست و منصف نیست...
      مخاطبی که دائما از گوشۀ ای به خطیب نگاه می‌کند و می‌گوید:یا سخن دانسته گو یا خموش!
      الغرض...
      نوشتی که مشکل اینجاست که شما فرمایش خودتان را مدام تکرار می کنید،
      که توجهی هم به پاسخ های من ندارید،
      اولا کجای فرمایش من تکراری بوده است؟
      دوما مگه قرار بوده حرف کس دیگه ای را مدام تکرار کنم؟
      درثانی توی کامنت قبلی مگه نگفتم به متن ارجاع بده که به کدوم پاسخ تو توجه نکردم؟
      درباره روایت آگاهیتون از گذشته ی افراد،
      ناگفته پیداست که جنبه کاملا شخصی و یکسویه داره که صحتش در گروه نقد و نظرست!
      در هرحال من برخلاف شما ذهنم و اعصابم درگیر هزار جا نیست،
      آدم دگم و جزمی نیستم که مرغمم یه پا بیشتر نداشته باشه!
      قبلا گفتم که بازی بلد نباشم ،از شما بازی یاد میگیرم،تا دلت بخواد وقت دارم و حوصله،
      اصلا و ابدا هم در صدد این نیستم که کسی را قانع کنم،
      چیزی که برام مهمه اینکه در همین فضای مجازی حرفم و بزنم،
      دغدغه ام شکستن سکوت و کاشتن بذر کلمه و جمله س،فارغ ازاینکه دیده و شنیده و فهمیده شود!
      حتما شنیدی که آنکه میکارد گردد انبارش تهی،لیکن اندر مزرعه باشد بهی!
      بنابراین من بحث اقناعی نمیکنم که در پی قانع کردن شما باشم،
      حال اگر شما وقت و توان و حوصله بحث کردن ندارید،بحثی ست که میتوان درباره آن چند و چون کرد و بحث.
      باقی بقای شما.

      حذف