۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

لزوم نگاه همدلانه تر لاییک های ایران به مراسم دینی مثل عزاداری ماه محرم



به نام خرد



آ) بحث روش شناختی:


در بررسی هر نوع پدیده ی انسانی چه آن بخش که در حوزه ی تاریخ بشر رخ داده و امروز مشغول تحلیل آن هستیم و چه آن بخش که مربوط به جامعه ی معاصر است از سه زاویه ی گوناگون می توان به سراغ موضوع رفت :

1. داوری ارزشی در باب اخلاقی یا غیراخلاقی بودن نفس آن پدیدار انسانی.

2. داوری منطقی در باب درستی یا نادرستی جنبه های گوناگون آن پدیدار.

3. بررسی علل پدیدار و همچنین آثار آن بر سایر جنبه های زندگی انسانی؛ چه روان شناختی و چه اجتماعی.

هرکدام از این سه روش برخورد با موضوع ، بسته به خواستی که از پژوهش خود داریم می تواند جایگاه خود را داشته باشد. برای نمونه هنگام بررسی واقعه ی تاریخی مانند تاخت و تاز سپاه مغول به ایران می توان پرسید:

1. آیا این تاخت و تاز اخلاقی بود؟ آیا رفتار سپاهیان مغول با مردم نیشابور و ری انسانی بود؟

2. آیا هریک از بندهای قوانین موسوم به «یاسا»ی چنگیز با خرد بشر سازگاری دارد؟ و یا داده های تاریخی که از این رخداد به دست ما رسیده است تا چه اندازه درست و قابل اتکا هستند؟

3. این تاخت و تاز و چیرگی متعاقب آن بر سرزمین های بزرگ چه پیامدی بر جنبه های گوناگون زندگی مردم ایران و جهان در زمینه هایی مانند بازرگانی ، اعتقادات و روحیات مردم ، معادلات سیاسی و توازن قدرت و... داشته است؟ همچنین از نگاه علٌی می توان پرسید که آیا در تحلیل این پیشامد تاریخی یعنی یورش سپاه مغول علاوه بر رخدادهای سیاسی پیش از آن می توان عوامل محیطی و اجتماعی دیگری را نیز برشمرد؟  

البته می توان به طبقه بندی بالا این خرده را گرفت که سه حوزه ی یاد شده الزاما جدای از یکدیگر نیستند. برای نمونه در اندیشه ی افلاطون میان «اخلاقی/غیراخلاقی» و «زیبا/زشت» و «سودمند/زیانبار» تفاوتی وجود ندارد[1]. به نظر نمی رسد این تلقی صحیحی از مساله باشد و این دو عبارت همیشه با یکدیگر همپوشانی ندارند؛ زیبایی مربوط به احساس خود فرد است و به عنوان مثال نمی توان به طور محتمل گفت کدام گل زیباتر است ، حال آنکه درباره ی سودمندی دست کم در موارد بسیاری می توان با روش های علمی آینده نگری کرد[2]. مقصود این نیست که هرگونه ارتباط میان سه پرسش یاد شده را به کل منکر شویم؛ چه مثلا می توان درباره ی ارزش اخلاقی قوانین یاسا هم بحث کرد[3] و یا اینکه در مورد پرسش دوم و سوم باید گفت پیش شرط لازم ارائه ی یک تحلیل ژرف نگرانه و همه جانبه از یک واقعه ی تاریخی یا پدیده ای مربوط به جهان معاصر دریافت داده های خام درست از آن است و برای همین است که در پژوهش های تاریخی صرف مراجعه به منابع یک طرف درگیری باعث گمراهی و تحلیل های نادرست می شود. پرسش های یکم و سوم نیز به این مناسبت که ارزش گذاری های اخلاقی پژوهشگر دست کم تا حدی بر تحلیل او تاثیر می گذارند با یکدیگر بی ارتباط نیستند. اما آنچه در این نوشتار حائز اهمیت است نتیجه ایست که می خواهیم از هر بحث و بررسی در باب موضوعات تاریخی یا اجتماعی بگیریم و این نتیجه می تواند ارزشی باشد یا منطقی و یا هدف آن بررسی اثر پدیده بر جامعه یا روان فرد باشد_صرف نظر از اینکه دیدگاه یا احساس شخصی پژوهشگر نسبت به موضوع چیست. در همین زمینه لازم به یادآوری است که اگر دو موضوع «علل» و «آثار» را در یک دسته_شماره ی سه_ طبقه بندی نمودیم به این دلیل است که در نوشتار حاضر میان این دو فرقی نگذاشته ایم ، هرچند معمولا مورخان و جامعه شناسان بررسی چرایی؟ و چگونگی؟ پدیده ای اجتماعی را جداگانه انجام می دهند. 
باری پاسخ به پرسش نخست عموما در حوزه ی کار فلسفه ی اخلاق قرار دارد حال آنکه بررسی مورد دوم با توجه به نوع پرسش می تواند کار تاریخ و یا منطق باشد. اما آنچه در اینجا مد نظر قرار دارد پرسش سوم است که بیشتر کار جامعه شناسان و روان شناسان است. 


ب) بحث جامعه شناختی:

به گواهی انسان شناسان احساس دینی یکی از کهن ترین پدیده های بشری است. البته دین داری می تواند سیر تکاملی ویژه ی خود را داشته باشد مثلا در سیر تمدن بشری مراحلی را از توتم پرستی تا یگانه پرستی طی کند و هرچند که احساس دینی بر خلاف آنچه اکثر دین داران می پندارند امری فطری انسان نیست[4] اما آنچه که می توان با قاطعیت بیشتری گفت این است که انواعی از احساس دینی و به تبع آن مراسم و مناسک دینی در دوره های طولانی از تاریخ بشر وجود داشته است. از عصر روشنگری به این سو اندیشمندان زیادی با نحله های فکری ویژه ی خود به موضوع دین پرداخته اند. از مطالب بند پیشین روشن می شود که پرداختن به علل و آثار یک پدیده تا حد زیادی باید جدای از دیدگاه فرد پژوهشگر نسبت به آن پدیده باشد.

آگوست کنت که غالبا او را به عنوان بنیانگذار جامعه شناسی می شناسند در قانون سه مرحله ای خود برای تکامل فکری نوع بشر سه مرحله ی افسانه ای ، تجریدی و اثباتی (علمی) قائل می شود. او برای مرحله ی سوم حذف دین را پیشنهاد نمی دهد ، بلکه دینی را پیش می کشد (دین بشریت) که در آن دانشمندان اجتماعی به جای کاهنان وظایف فرد در قبال جامعه را به او یادآوری می کنند[5].

کارل مارکس که در برداشت ماتریالیستی خود از تاریخ ساختارهای اجتماعی را به دو بخش زیرساختار اقتصادی و روساختار سیاسی و فرهنگی و حقوقی تقسیم می کند و روساختار را وابسته به اقتصاد می داند ، جایی برای دین در تحلیل بنیادین جامعه قائل نیست. مارکس دین را ابزاری ایدئولوژیک در دست طبقه ی مسلط و استثمارگر می داند تا به وسیله ی آن به سیادت خود و مناسبات تولیدی موجود در جامعه جنبه ای قدسی و درونی ببخشد. در نتیجه با فروپاشی مناسبات تولیدی بورژوازی در عصر کنونی جایی برای دین در جامعه ی بدون طبقه باقی نخواهد ماند. برخی اندیشمندان نومارکسیست سده ی بیستم تعدیلاتی در این زمینه انجام داده اند. برای مثال مارکسیست های ساختاری مانند نیکوس پولانزاس هرچند باز در شرایط نهایی اقتصاد را تعیین کننده می دانند اما در حالت عادی میان سه ساختار اقتصاد سیاست و ایدئولوژی خودمختاری نسبی قائل هستند و امکان تاثیر متقابل این سه ساختار را از نظر دور نمی دارند[6].

همچنین جامعه شناسان کارکردگرا در راس آن ها امیل دورکهایم صرف نظر از عقیده ی شخصی خود در باب دین ، «کارکرد»هایی را برای دین در جامعه قائل هستند. دورکهایم برای جامعه دو نوع همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی قائل بود که اولی مبتنی بر شباهت ها و دومی مبتنی بر تفاوت ها _و در نتیجه نیازمندی جامعه به تقسیم کار_ است. دین از نظر دورکیم یکی از ابزارهایی است که همبستگی نوع نخست را تقویت می کند. مناسک دینی بازتاب دهنده ی پرستش قدرت های موجود در جامعه هستند و خدایان همان صاحبان قدرت در جامعه[7]. بحث در باب دین و نقش آن محدود به چند مورد ذکر شده نمی شود و تا به امروز هم گرمای خود را از دست نداده است[8]. 
روشنفکران ایرانی هم در دوران معاصر به بحث در رابطه با دین و دین داری و رابطه ی آن با جامعه ی ایران پرداختند. احمد کسروی از بنیانگذاران ادیان گوناگون تجلیل می کرد و آنان را مصلحان جامعه ی خود می دانست اما معتقد بود که در گذر زمان این ادیان به پندارها آغشته شده اند و گوهر خود را از دست داده و امروز مایه ی گمراهی و پراکندگی افراد هستند. اما در عین حال کسروی راه حل را در کنار گذاشتن دین نمی دید بلکه همانند آگوست کنت دین نویی را که خود نام آن را «پاکدینی» می گذاشت تجویز می کرد: « دين چيست؟.دين آنست كه مردمان، جهان و آيين آنرا نيك شناسند، و آميغهاي زندگي را دريابند، و گوهر آدميگري را بدانند، و زندگي را از راه خرد كنند.»[9] به نظر می رسد که کسروی اعتقادی به «تکثرگرایی» در این عرصه ندارد چه یکی از آسیب های ادیان موجود را اختلاف میان توده می داند: « هرچه هست كيشهايي كه امروز در جهانست و بنام «دين» خوانده ميشود، نه دين، بلكه بيدينيست . دين بهر آنست كه مردمان بچنين نادانيها نيفتند، و چنين از هم نپراكنند. »[10]

نگرش نسل دوم روشنفکری در ایران متفاوت با نسلی است که کسروی متعلق به آن بود. علی شریعتی می کوشید تفسیری انقلابی از دین به ویژه مذهب تشیع ارائه دهد. این تلقی حتی در میان فعالین چپ هم نفوذ پیدا کرد که نمونه ی مشهور آن  دادگاه خسرو گلسرخی است: «...من که یک مارکسیست لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم!»[11]

امروز هم کماکان برخی از روشنفکران کارکردهایی برای دین قائل هستند. برای نمونه عبدالکریم سروش که خود را ادامه دهنده ی جریان "روشن فکری دینی" می داند معتقد است اگر دین زمانی توانست در ایران انقلاب به راه اندازد امروز هم می توان برای این کشور دمکراسی به ارمغان آورد[12].

هدف از مثال های بالا تایید یا رد هیچ یک از این دیدگاه های مختلف و گاه متضاد نیست بلکه دعوت به  یک نگرش ژرف تر به دین و ساده نگرفتن آن است.

پ) به کارگیری بحث بالا در مورد پدیده اجتماعی دین و عزاداری ماه محرم:

با توجه به مطالب گفته شده می خواهیم یک نمونه ی عینی و مشخص را در ایران بررسی کنیم. مراسم عزاداری ماه محرم از زمان حکومت آل بویه که مذهب تشیع داشتند در ایران رواج پیدا کرد. تبعا از دوره ی صفویه این مراسم با آب و تاب بیشتری برگزار می شد و تا به امروز به رغم انتقاداتی که از سوی برخی روشنفکران مانند احمد کسروی از آن می شد و محدودیت های شدیدی که از نیمه ی دوم حکومت رضاشاه بر آن اعمال گردید این مراسم به قوت خود باقی مانده است ، هرچند که در اشکال برگزاری آن دگرگونی هایی ایجاد شد. آنگونه که از تاریخ معاصر بر می آید در برحه هایی از زمان هم در دوره ی مشروطه و هم در دوران انقلاب 57 و جنبش سبز در سال 88 این مراسم به عنوان ابزاری برای بیان اعتراضات از سوی مخالفان مورد استفاده قرار گرفته است. حاکمیت هم البته در استفاده از داستان ها و وقایع مربوط به ماه محرم و مشابهت سازی های مخالفان و موافقان خویش با شخصیت های این رخداد کم نگذاشته است. اینگونه به نظر می رسد که مراسم عزاداری ماه محرم هم همانند مناسبت هایی مانند نوروز در طول این چند سده که از عمر آن می گذرد اساسا جزوی از ساختار فرهنگی این کشور شده است. این مدعا به حدی واضح است که هر فرد عادی می تواند با یک گردش یک ساعته در سطح هریک از شهرهای ایران در روزهای نهم و دهم ماه محرم درستی آن را تحقیق کند. اما در کنار این واقعیت واقعیت دیگری هم وجود دارد که نباید از آن غفلت کرد. در عصر جهانی شدن و تاثیر شدید فرهنگ مدرن نه تنها جامعه ی ایران که هیچ جامعه ای را نمی توان در دنیا پیدا کرد که همه ی مردم آن یکسان بیاندیشند و نیز نمی توان همه ی اعضای جامعه را وادار به پذیرش یک فرهنگ مشخص نمود. در اینجا می رسیم به پرسش اصلی این نوشتار که پس تکلیف اقشار دیگر جامعه اعم از لاییک ها و اهل تسنن و پیروان ادیان دیگر نسبت به مراسم اینچنینی چه باشد؟ یک پاسخ آن است که اگر نگاه حکومت و اعضای جامعه به همنوعان خود پیش از هر چیز به عنوان «شهروند» باشد و در جامعه ای روحیه ی تساهل و هم زیستی مسالمت آمیز و احترام متقابل در میان شهروندان به عنوان یک امر نهادینه شده جا بیفتد و ملکه ی ذهن گردد ، گروه های مختلف جامعه با هر طرز نگرشی می توانند با آسودگی خاطر در کنار یکدیگر زندگی کنند. ما در صدد انکار این مطلب نیستیم؛ اما مقصود این نوشتار فراتر از تجویز یک هم زیستی مسالمت آمیز است. در اینجا باز می گردیم به تقسیم بندی سه گانه ای که در بدو امر انجام دادیم. اگر شهروندی به عنوان یک لائیک نمی تواند این مراسم را از نظر حقایق تاریخی و منطقی در دایره ی معتقدات خود بگنجاند؛ چرا نتواند به عنوان یک امر معنوی و وسیله ای برای تقویت احساس همدردی خود نسبت به مصائب بشری از آن بهره ببرد؟ چرا نباید نوع تعدیل شده ای از آن را همپای نوروز به عنوان یک شاخصه ی فرهنگی کشور خود پاس بدارد؟ هرچند که از نظر منطقی عزاداری برای واقعه ای که در سال 61 هجری اتفاق افتاده است را قابل توجیه نداند. پدیده ای تناقض آمیز در جامعه ی جدید ایران رواج پیدا کرده که برخی کم و بیش از مراسمی مانند کریسمس یا شب یلدا استقبال می کنند بدون آنکه نگران منشاء دینی یا «خرافی» آن ها باشند. اگر منشاء خرافی یا غیرعقلانی یک سنت معیاری برای رد آن باشد پرسش اینجاست که آیا جایی برای سفره ی هفت سین باقی می ماند؟ و پرسش دیگر اینکه اگر یگانه معیار مدرنیته را قضاوت عقلانی محض نسبت به پدیدارها قرار دهیم چه جایی برای احساسات بشری باقی می ماند؟ و اینکه آیا گریه کردن برای مصائب بشری جزوی از احساسات انسانی نیست؟ و چرا نتوانیم ضمن حفظ نگاه مبتنی بر خردورزی به مسائل ، همانگونه که از مراسمی مانند نوروز و شب یلدا و کریسمس به عنوان بهانه ای برای شاد بودن بهره می بریم از مراسم تاسوعا و عاشورا هم به عنوان ابزاری برای تقویت حس همدردی خود استفاده کنیم؟
--------------------------------------------------
پانویس ها:

1. به عنوان مثال رجوع کنید به رساله ی گرگیاس. افلاطون (از زبان سقراط) با این استدلال که کیفر دیدن فرد خاطی چون عادلانه است پس زیباست ، نتیجه می گیرد که حتی برای خود فرد خاطی بهتر است که مجازات شود.

2 و 3. در مورد رابطه ی میان گزاره های اخلاقی و زیبایی شناختی ، به نظر نگارنده اگر مقصود از یک پند اخلاقی توصیه ی یک رفتار نیکو به فرد باشد آن پند در حوزه ی پرسش نخست قرار می گیرد و نمی توان میان این نوع داوری اخلاقی و حس زیبایی شناختی تفاوت مهمی گزارد. اما اگر منظور مقید کردن اعضای یک جامعه به یک سری رفتارهای سودمند و ضروری برای بقای جامعه باشد آنگاه باید برای آن پشتوانه ی عقلی محکمی ارائه نمود.

4. برای نمونه ویل دورانت می گوید: « اگر دین را به معنی "پرستش نیروهای برتر از طبیعت" تعریف کنیم، از همان ابتدای بحث باید این نکته را در نظر بگیریم که بعضی از ملتهای اولیه، ظاهرا،ً هیچ گونه دینی نداشته اند. بعضی از کوتوله های افریقایی (پیگمه ها) هیچ نوع عبادت و شعایر دینی ندارند و، در نزد آنان اثري از توتم و بتها و خدایان دیده نمی شود... هندیشمردگان امریکاي شمالی تصور خدایی را دارند، ولی به پرستش او نمی پردازند و، همچون اپیکور، خدا را دورتر از آن می دانند که به کار انسان کاري داشته باشد. »  تاریخ تمدن ، ویل دورانت ، جلد یکم ، فصل چهارم (عوامل اخلاقی تمدن) ، بخش چهارم : دین.

5. زندگی و اندیشه ی بزرگان جامعه شناسی ، لیوئیس کوزر ، ترجمه محسن ثلاثی ، فصل یکم: آگوست کنت.

6. نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر ، جرج ریترز ، فصل چهارم: نظریه های نومارکسیستی.

7. لیوئیس کوزر ، فصل سوم: امیل دورکیم.

8. برای نمونه : دموکراسی و دین در اندیشه هابرماس ، فیلیپ پورتیه ، اخبار روز.
 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=62595

9. ورجاوند بنیاد ، احمد کسروی ، بخش دوم: درباره ی دین ، بند یکم.

10. همان قسمت ، توضیحات.

11. دادگاه خسرو گلسرخی.

12. نگاه کنید به سخنرانی سروش در دانشگاه یو.سی.ال.ای زیر عنوان کارنامه ی روشنفکران دین دار.

۲ نظر:

  1. امت کس خول مشنگ که دوست رو دشمن خودش رو نمیشناسه و توانایی درک خوب و بد رو نداره و بین سنّت و مدرنیته لنگ در هواست!
    یا عمام حسین کمکم کن فلان دختر یا پسر نرم بشه و بیفته تو تور!
    یا عمام حسن کمکم کن ویزام ردیف شه بتونم از این خراب شده فرار کنم برم اروپا کانادا آمریکا عشق و حال!
    یا عمام جعفر کمک کن یه وقت مدیر مدرسه زنگ نزنه خونه‌ آخه دیروز که داشتم سوار ماشین فلانی می‌شدم ناظم مدرسه من و دید!
    وای خسته شدیم از این همه امر و نهی و بگیر و ببند انجمن اسلامی دانشگاه ‌ای عمام حسین تو رو به این شب عزیز قسم خودت جوابشون و بده!
    یا عمام رضا کمکم کن بتونم مأمور جدید گمرک رو بخرم تا بازار داغه و نرخ‌ها بالاس جنسم رو بکشم بیرون قول میدم ۱۰۰۰تومن بندازم تو حرمت!
    ای عرب کثیف برو سوسمارت رو بخور شما اینقدر کثیفید که دوماد ایرانیها عمام حسین رو کشتید!

    الله و اکبر...

    الله و اکبر...

    یا حسین ... میر حسین

    مرگ بر حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی!

    ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام.
      شما مثل اینکه اصلا متن رو نخندید. چون در متن بحثی درباره ی درستی یا نادرستی دین نشده. بحث کارکردها مطرح هست. پاسخ شما دقیقا در متن هست.

      حذف