۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه

اندر ستایش جهان وطنی: جهان وطنی تنها اندیشه ی انسانی در عصر امروز.

                              

هنگام شنیدن و یا خواندن هر واژه ای یک برابرنهاد معنایی همانند یک تصویر و یا مجموعه ای از رخدادها در ذهن انسان پدیدار می شوند که تداعی کننده ی آن واژه هستند. این معنا نه لزوما برای همه ی انسان ها یکسان است و نه اینکه همیشه یک تصویر کاملا متمایز و روشن در ذهن انسان پدیدار می گرداند. برای نمونه هنگامی که می گوییم «سیب» ممکن است در ذهن انسانی شکل یک سیب خاص قرمز رنگ یا مزه ی آن ظاهر شود و در ذهن انسان دیگر سیب زرد یا سبز رنگ و مزه ای متفاوت، با توجه به تجربه ای که پیشتر از این میوه در ذهنش نقش بسته است. چنانکه به کسی بگوییم «آووگادرو» اگر پیش از این هرگز با چنین میوه ای آشنا نبوده باشد این واژه هیچ بازتاب حسی در ذهن او پدیدار نخواهد کرد و برای او صرفا مشتی حروف بی معنی است که بی هدف پشت سر هم چیده شده اند. اما آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد آن است که «سیب» به عنوان یک شی حیّ و حاضر در ذهن اکثریت انسان ها تصویر کم و بیش یکسان و با تفاوت اندکی را ایجاد می کند. اما اگر پا به دایره ی «مفاهیم انتزاعی» بگذاریم ماجرا از این که هست بغرنج تر خواهد شد. چه مفاهیم دیگر همانند اشیا، داده های حسی (اعم از مزه، بو یا رنگ و...) کاملا روشن و متمایزی را در در برابر اندام های حسی انسان قرار نمی دهند تا با اتکا به این اندام های حسی که در مورد همه ی انسان ها کم و بیش یکسان هستند، بتوانیم با صرف نظر کردن از تجربیات نسبتا متفاتی که هر انسانی نسبت به اشیاء دارد، واژگان مربوط به این اشیاء را به راحتی در ارتباطات روزمره به کار ببریم و آسوده خاطر باشیم که منظور ما به طور کامل توسط مخاطب درک شده است. مفاهیم مجموعه ای از داده های حسی و یا رخدادها هستند که ذهن انسان به صورت منظم و هدفداری آنان را کنار یکدیگر می چیند و به آن معنا و شخصیت واحدی می بخشد تا بتواند پدیده های کم و بیش پیچیده ای را که به طور روزمره تجربه می کند تبیین نماید. این مفهوم سازی های ذهنی ممکن است به صورت ناآگاهانه و به مرور زمان از محیط اجتماعی اخذ شده باشند مانند برداشت ابتدایی که معمولا انسان ها از خوبی، بدی، عدالت و آزادی دارند؛ و هم ممکن است به صورت آگاهانه توسط اندیشمندان و برای تبیین مسائل فیزیکی، زیست شناختی و اجتماعی ساخته شده باشند. برای نمونه مفهوم میدان مغناطیسی برای تبیین مجموعه ای از مشاهدات پیرامون ویژگی ربایشی آهنربا و برخی فلزات و یا مفهوم "ارزش" برای تبیین وجود یک سری بایدها و نبایدهای موجود در جامعه، به ترتیب توسط فیزیک دانان و جامعه شناسان ساخته شده اند. آنچه برای درک بهتر مقصود اصلی این نوشتار لازم است بدان توجه کنیم آن است که چون مفاهیم انتزاعی توسط انسان ساخته می شوند و چون انسان در ساخت این مفاهیم انتزاعی متاثر از تجربیات خود در جامعه هست، بنابراین تفاوت در ویژگی های فرهنگی جوامع می تواند منجر به تفاوت در معنای مفاهیم ساخته شده به وسیله ی انسان ها منجر شود؛ همچنانکه دگرگونی هایی که در جوامع رخ می دهند می توانند در دراز مدت معنای مفاهیم را دستخوش تغییر و تحول کنند. این تاثر از جامعه درباره ی مفاهیم فیزیکی مانند میدان مغناطیسی به مراتب کمتر است زیرا با طبیعت بی جان سر کار دارند، اما درباره ی مفاهیم و اصطلاحات سیاسی و اجتماعی میزان تاثیرپذیری بسیار قابل توجه است. 


در اینجا هدف ما نیست که این بحث های معرفت شناختی را بیش از این طول و تفصیل بدهیم و از مقصود خود دور بیفتیم. هدف از پیش کشیدن بحث معرفت شناختی بالا آن بود که مخاطب با بغرنجی مفاهیم آشنایی بیشتری پیدا کند و با ذهن بازتری به موضوع بنگرد _ چنانکه هدف اصلی فلسفه نیز به اعتقاد نگارنده باید همین باشد. چه وقتی برداشت ها از یک شی به ظاهر واضح مانند میوه تا این اندازه می توانند متفاوت باشند و برقراری ارتباط را دچار مشکل کنند، بر هر ذهن باز و نقادی فرض است که هم از یک سو به عنوان گوینده در به کار بردن مفاهیم و اصطلاحات سیاسی و اجتماعی دقت و احتیاط بیشتری به خرج دهد و بکوشد که از استفاده ی سرسری از مفاهیم بپرهیزد، و از سوی دیگر به عنوان شنونده و مخاطب نیز به ارزیابی های شتاب زده از سخن طرف بحثش _ که می تواند یک شخص یا یک جریان فکری و سیاسی باشد_ مبادرت نورزد. بالاتر گفتیم که مفاهیم سیاسی و اجتماعی معنای ثابتی ندارند و در طول زمان و همچنین از یک جامعه به جامعه ای دیگر دچار تحول و دگردیسی می شوند. اینجا می افزاییم که حتی اشخاص با طرز فکرها و ساختمان های اندیشگی متفاوت اصطلاحات را به یک معنا به کار نمی برند. در اصل اینکه ما از چه اصطلاح هایی استفاده می کنیم اهمیتی ثانویه دارد؛ آنچه در واقع امر مهم است آن است که چه مقصود عملی را از فلان اصطلاح در ذهن داریم. صرف اینکه ما بگوییم «عدالت زیباست» مبین هیچ معنایی نیست. بنا به آثار مکتوبی که در دست داریم دست کم از زمان رساله ی جمهوریت افلاطون به مدت ۲۴ سده است که اندیشمندان درگیر بحث چیستی عدالت هستند و چه بسیار آراء و نظام های اندیشگی متفاوت و گاه متضاد که از سوی این اندیشمندان درباره ی همین مفهوم پرورانده نشده است. آن سیه روی بی مغزی که حکم به شلاق و بریدن دست می دهد، هم در این احکام عدالت می بیند و هم زیبایی. نتیجه ی عملی تعریف آزادی به عنوان «شناخت ضرورت» و یا به عنوان «نبود مانع بیرونی» نه تنها یکسان نیست که تفاوتشان از زندگی تحت امر یک حکومت توتالیتر هست تا زندگی در جامعه ای باز. به همین روش چنانکه بگوییم «خمینی جهان وطن بود» یا «لنین جهان وطن بود» نمی توان نتیجه گیری کرد که این دو از مفهوم سیاسی جهان وطنی برداشت کاملا یکسانی داشتند و جهان ایده آل شان یکی است. یک اسلام گرا به طور معمول جهان وطن است زیرا که جهان بینی توحیدی دارد و اصالت را به الله واحد می دهد و انسان را برای او و وقف او می خواهد بدون آنکه حقوقی در این میان برای انسان باقی بماند. مارکسیست ارتدکس هم جهان وطن است چون نگاهش به مناسبات اجتماعی طبقاتی است و ملیتگرایی را افیونی می داند که طبقات مسلط ایجاد کرده اند تا مساله ی اصلی را که همان مبارزه ی دائمی طبقاتی است پنهان کنند. اما جهان وطنی نه با اسلام یا مارکسیسم شروع شد و نه محدود به این نحله های فکری قدیمی و جدید می شود. همچنانکه بی خردانه است اگر میهن دوستی گاندی را با میهن دوستی هیتلر با یک سنگ محک سنجید. برای کسی که دل به افسانه های تاریخی خود سپرده و در عصر ارتباطات کماکان بر طبل دشمنی های منطقه ای که یادگار زندگی قبیلگی است می کوبد، برای کسی که  آنچنان دایره ی بینش تنگی دارد که فقط به اصطلاح «ملت» خود را می بیند و مایل است افتخارات را تنها به نام «او»("او" به عنوان ملت چون در نزد ناسیونالیست ها "ملت" تشخص پیدا می کند) ثبت کند آری برای چنین فرد کوته بینی جهان میهنی موضوعیتی ندارد. اما میهن دوستی تا آنجا که در خدمت تنوع فرهنگی در جهان باشد، تا آنجا که جلوی ایجاد یک قدرت جهانی غیرقابل کنترل را بگیرد و سبب شود ایالت های جهان (که امروز در قالب کشورها هستند) بر یکدیگر نظارت کنند و نگذارند حقوق بشر توسط یک دولت محلی نقض شود، مفید و قابل پذیرش است. همچنانکه جهان وطنی تا آنجا که سبب توزیع متعادل ثروت و رفاه میان مناطق مختلف جهان شود (نه آنکه فرمانروایان فاسد یک بخش از جهان مانند اغلب فرمانروایان کنونی خاورمیانه سرمایه های بادآورده ی نفتی را هزینه تروریسم بکنند و مردم سومالی در آتش فقر بسوزند) تا آنجا که سبب برداشته شدن مرزها و گردش آزادانه ی مردم بشود، تا آنجا که امکان اخذ مالیات از کارتل های بین المللی را فراهم کند تا آنجا که ارتش های کشورهای جهان و کارخانجات اسلحه سازی را جمع آوری کند و هزینه ی آن را صرف پژوهش های جهانی مانند پژوهش های فضایی و بیماری های پیچیده بکند، تا آنجا که جلوی جنگ های مذهبی و ملی را بگیرد ، تا آنجا که کارخانجات سیگار و مزارع خشخاش و کوکائین را تعطیل کند، تا بدین جا می توان گفت که تنها ساختمان اندیشگی می تواند داعیه ی بشردوستی داشته باشد که اینگونه جهان میهنی را نیز جزئی از برنامه ی خود قرار دهد.

۱ نظر:

  1. جهان وطنی که گاهاً کون پارش برا یه مشت فلسطینی تروریست مدافع داعش آتیش میگیره! جهان وطنی که فقط سایبری و ماله کش‌های نظام اسهالی زبونش رو میفهمن! جهان وطنی که در مقابل جهل و نادانی!(یعنی‌ وطن پرستی.ملی‌ گرایی،علاقمندی به ریشه و هویت،احترام به گذشته و تاریخ و اعتقاد به حاکمیت نظم و قانون و... کلللهم باقی‌ عقاید مسخره و پوچ) به شما یاد میده چجور در جمع برینید! اینجوری هم حالتون خوب می‌شه هم دنیا جای بهتری می‌شه برای نفس کشیدن!

    پاسخحذف