۱۳۹۳ دی ۲۸, یکشنبه

امتناع، ماوراءالطبیعه و بلندنظری.



برداشت یکم: در اینجا سخن از «امتناع وجود» و نه «عدم وجود» به میان آورده ایم که لازم است نخست تفاوت آنان را روشن نماییم. امتناع در معنای فلسفی آن، یعنی محال بودن و امتناع وجود به زبان ساده یعنی چیزی نتواند وجود داشته باشد، که با «وجود نداشتن» دقیقا یکی نیستند. برای آنکه بحث روشن تر شود مثالی می زنیم: می گوییم «سیمرغ وجود ندارد»، در اینجا ما می توانیم با انتساب یک سری صفات ظاهری یا اخلاقی _مثلا صفاتی که در شاهنامه برای آن برشمرده شده است_ تعریفی را از پرنده ای به نام سیمرغ ارائه دهیم و سپس با گشت و گذار در جهان و با مراجعه به تجربیات مشاهداتی خودمان به این نتیجه برسیم که چنین پرنده ای با این صفات وجود ندارد1. در اینجا سخن از «عدم وجود» سیمرغ است. اما زمانی که می گوییم «آبِ خشک، وجود ندارد» بحث فراتر از «عدم وجود» آن است. چون وجود «آبِ خشک» تعریفی را که ما از ماده ای به نام "آب" و صفت "خشک بودن" کرده ایم نقض می کند. طبق برداشت ما از آن ماده و تعریفی که از صفت "خشک" داریم اطلاق صفت خشک به آب «ممتنع» است. یعنی در آینده هم در صورت جست و جو بیشتر و استفاده از ابزارهای مشاهداتی نیرومندتر نخواهیم توانست چنین چیزی را بیابیم2.

برداشت دوم: می گوییم خدا به معنای ماوراءالطبیعی (متافیزیکی) آن نمی تواند وجود داشته باشد یا وجود آن ممتنع است. بحث اصلی ما در این یادداشت ناظر بر «امتناع ماوراءالطبیعه» است و چنانکه فهم خودمان از خدا را نیز به دنباله روی از غالب فقها و متالهان و فیلسوفان خداباور در این دایره بگنجانیم شامل خدا نیز می شود3. یعنی نمی گوییم خدا وجود ندارد؛ بلکه سخن ما فراتر از آن و این است که وجود خدا ممتنع است یعنی نمی تواند وجود داشته باشد4. ما نمی توانیم تعریفی از ماوراءالطبیعه ارائه دهیم چون هر تعریفی به ناچار متکی بر صفات است و صفات نیز تنها در صورت ادراک شدن توسط حواس پنجگانه قابل تشخیص هستند. به عبارت دیگر هنگامی که در حال تعریف چیزی هستیم در واقع داریم صفاتی را برای آن چیز بر می شماریم که این صفات وجه ممیزه ی آن نسبت به دیگر چیزها است. به محض اینکه ما آغاز به تعریف ماوراءالطبیعه کنیم؛ یعنی صفاتی را به آن نسبت دهیم، در همان لحظه آن را از درجه ی ماوراءطبیعی بودن ساقط کردیم. چون صفاتی ادراک شدنی _به وسیله ی حواس پنجگانه_ به آن نسبت داده ایم، در حالی که این با تعریف ماوراءالطبیعه که قرار است با حواس قابل ادراک نباشد، تناقض دارد. بنابراین حتی اگر هم من موجوداتی مانند «روح» «پری» «جن» «جبرئیل» «عزرائیل» را ببینم هیچ گاه به این نتیجه نمی رسم که پس عالمی به نام «عالم غیب» و ماوراءالطبیعه وجود دارد یا معجزه ای رخ داده است. بلکه صرفا به این نتیجه می رسم که جانوری از گونه ای ناشناخته را کشف کرده ام!


برداشت سوم: هدف از این یادداشت نه اثبات امری به کسی است و نه جایگزین نمودن جزمی به جای جزمی و تعصبی به جای تعصبی و در نتیجه خشونتی به جای خشونتی. برعکس هدف زدودن این توهم است که کسی بتواند عقیده ای «جزمی» را ناسنجیده و صرفا از روی «عصبیت» به دیگری «اثبات» و سپس در صورت امکان با توسل به «خشونت» تحمیل کند. برداشت ها از خدا می توانند متفاوت باشند و می توان با تغییراتی در تعاریف تناقضات را پیراست. ضمن اینکه سرچشمه ی اعتقاد دینی نه عقلانی که بتوان آن را با استدلالی عقلی سست نمود، بلکه احساسی است. اینکه احساس دینی یا احساس نیاز به نیایش و خود را غرق در عشق و محبت موجودی فراتر دیدن، می تواند در زندگی فردی و حتی اجتماعی در مجموع مفید واقع شود یا خیر؟ بحثی است که پرونده ی آن هنوز بسته نشده است5 اما آنچه که پرونده اش آغشته به خون های پاک صدها اندیشمند شناخته و هزاران اندیشمند ناشناخته و با نام های مدفون شده در درازای تاریخ است، همانا عقلانی و منطقی جلوه دادن احساس ها و عصبیت ها و تلاش مذبوحانه برای بازسازی اجباری جامعه بر اساس این تابوهای قبیله ای مزین شده عبارت های منطقی است.


-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پانویس ها:
1. البته این حکم نمی تواند یقینی باشد چون مبتنی بر استقراء است.

2. در این باره همچنین بنگرید به : امتناع تفکر در فرهنگ دینی ، آرامش دوستدار ، پیشگفتار.

3. قائلان به وحدت وجود، بسته به برداشت خود از وجود می توانند دچار این تناقض باشند یا خیر. اگر آنان قائل به وجود تنها یک جهان اعم از مادی یا غیرمادی باشند از این تناقض مبرا هستند. مثلا جرج بارکلی به عنوان یک فیلسوف ایدآلیست وجود را هم ارز با ادراک شدن می دانست و در نتیجه اصالتی برای ماده قائل نبود. بحث درباره ی برداشت پانته ایستی بندیکت اسپینوزا و اینکه آیا او یک مادی گرا بود و جهان را (که او برابر با خدا می دانست) منحصر به وجود مادی می دانست یا خیر؟ فراتر از حوصله ی نوشتار حاضر است.

4. رجوع شود به «برداشت سوم» همین یادداشت.

5. رجوع شود به نوشتار همین وبلاگ زیر عنوان: 

لزوم نگاه همدلانه تر لاییک های ایران به مراسم دینی مثل عزاداری ماه محرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر